با هر چه عشق ، نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود ، نام تو را می توان سرود
ترس از حصار نیست !
با دستهای روشن تو
هر قفل کهنه را می توان گشود .
ما خودمان را متقاعد می کنیم به این که زندگی بهتر خواهد شد وقتی که ازدواج کنیم و خانواده ای تشکیل دهیم.سپس سر خورده و نا امید می شویم چرا که بچه های ما کوچک هستند و به توجه دائمی نیاز دارند، پس به امید آینده بهتری هستیم تا آنها بزرگ شوند بعد که به سن نوجوانی رسیدند وما درگیر مشکلات آنها هستیم آرزوی گذشتن آنها از سن بحران و فردای شادتری را داریم.....به خودمان وعده میدهیم زندگی بهتری را..............وقتی من و همسرم با هم تلاش کنیم،تا ماشین بهتری تهیه کنیم،تا به مسافرت تفریحی برویم،تا......بالاخره بازنشسته شویم.
حقیقت این است که هیچ زمانی برای شاد بودن بهتر از زمان حال نیست.زندگی همیشه پر از درگیری و سعی و تلاش است.چه بهتر قدرت رویارویی با آنها را داشته باشیم و علیرغم تمام مشکلات تصمیم بگیریم شاد زندگی کنیم.
برای مدت مدیدی به نظر هر کسی می رسد که زندگی واقعی را باید از جائی شروع کرد ،ولی همیشه موانعی سر راه وجود دارد-تجربیات سختی که باید از سر گذراند --کارهایی که باید به سرانجام برسد--زمانی که باید صرف انجام کاری شود--قبضی که باید پرداخت شود سپس...........تازه زندگی آغاز خواهد شد.این عقاید کمک کرد تا بفهمم ..هیچ جاده ای تا سعادت و خوشبختی نیست بلکه خوشبختی همان راه ولحظه های زندگی است که طی می کنیم.
پس از تمام لحظات زندگیت لذت ببر......کافیست در انتظار بودن برای اتمام تحصیلات یا شروع آن.به دست آوردن پول یا خرج کردن آن ،برای کاری را شروع کردن،برای ازدواج،برای یک روز تعطیل،خرید ماشین جدید،دادن قرضها،برای بهار،تابستان،پاییز وزمستان،برای اول ماه،پانزدهم ماه،برای آهنگی که قراره از رادیو پخش بشه،برای مردن ،برای دوباره زنده شدن.......قبل از اینکه تصمیم بگیری شاد باشی.
شاد بودن یک سفر طولانی است،نه یک مقصد
هیچ زمانی برای شاد بودن بهتر از زمان حال نیست..............
زندگی کن و از تمام لحظاتش لذت ببر.
آیا به خاطر می آوری:نام پنج نفر از ثروتمندترین اشخاص جهان،پنج شخصی که در سالهای اخیر ملکه زیبایی جهان شده اند یا ده نفر از کسانی که جایزه نوبل را برده اند و یا حتی ده هنرپیشه ای که اخیراً اسکار گرفته اند.......نسبتاً مشکل است.نگران نباش هیچکس به خاطر نمی آورد
تشویقها پایان می پذیرد..........مدالها را گردوغبار فرا می گیرد..............و برنده ها خیلی زود فراموش می شوند.............
ولی اکنون ببین آیا به خاطر می آوری :نام سه معلمی که در پیشرفت تحصیلی تو نقش موثری داشته اند،سه نفر از دوستانت که
در زمان احتیاج به تو کمک کرده اند ،یا انسانها یی که احساس خاص و زیبایی را در قلب تو به وجود آورده اند،یا اسم پنج نفر
از کسانی که مایل هستی اوقات فراغت خود را با آنها بگذرانی.
جواب دادن خیلی بی دردسر و راحت است ،..نیست؟
کسانی که به زندگی تو معنا بخشیده اند ،جزو مشهورترین و بالا ترین افراد دنیا نیستند؛ آنها ثروت زیادی ندارند یا مدال و جایزهً
مهمی به دست نیاورده اند؛ولی...........آنها کسانی هستند که نگران تواند واز تو مراقبت می کنند؛کسانی که مهم نیست چگونه؛
ولی در کنار تو می ما نند...
مدتی دربارهً آن فکر کن..........زندگی خیلی کوتاه است........و تو ؛در کدام لیست از کسانی که نام بردم هستی؟آیا می دانی؟
بگذار تو را یاری کنم.
تو جزو مشهورترین های جهان نیستی ولی در میان کسانی هستی که من به یاد دارم این ای-میل را برایشان بفرستم********
مدتی پیش در المپیک معلولان در شهر سیاتل؛نـُه دونده در خط شروع برای مسابقه صـد متر ایستاده بودند؛تیر شروع مسابقه
شلیک شد؛دونده ها سعی می کردند بدوند و برنده شوند.ناگهان پای یکی از آنها پیچ خورد و افتاد و شروع به گریه کرد.هشت
دونده دیگر پس از شنیدن صدای گریه او دست از مسابقه کشیدند و باز گشتند.یک دختر عقب مانده ذهنی کنار او نشست او را
در آغوش گرفت وبه او دلداری داد .سپس همهً دونده ها در کنار هم راه رفتند تا به خط پایان رسیدند..تمامی جمعیت حاضر در
استادیوم ایستاده بودند و برای آنها دست می زدند...تشویقی که مدتی بسیار طولانی ادامه پیدا کرد.
کسانی که نظاره گر این صحنه بودند هنوز دربارهً آن حرف می زنند.مـی دانید چــرا؟
زیرا این حادثه عمیقاً در قلب ما تاثیر گذاشت و ما همه می دانیم چیزهای مهم تری از برنده شدن یک نفر در دنیا وجود دارد.
کمک کردن به دیگران برای این که آنها هم موفقیت را تجربه کنند*******حتی اگر به این معنی باشد که قدم های خود را
آهسته تر کنیم و در شیوهً زندگی خود تغییراتی ایجاد کنیم.
دیروز خیلی روز قشنگی بود . موقع عصر با علی جونم رفتیم بیرون و دوتا کلدون خوشگل خریدیم و آوردیم و با هم دیگه گلهایی که قبلا تو لیوان انداخته بودم تا ریشه بدن رو توشون کاشتیم . این اولین گلدونهایی بود که بعد از عروسیمون با هم کاشتیم . گلای زندگیمون هنوز کوچولون باید هر روز بهشون آب بدیم و مواظبشون باشیم تا بزرگ و تنومند بن . گل شمدونیم هنوز ریشه نداده . هر وقت ریشه داد یه گلدونم واسه گل شمدونیم می خرم و می کارمش.
دیروز به خاطر اینکه با علی جونم دوتایی رفتیم و گلدون خریدیم و بعد دوتایی اونارو کاشتیم و آب دادیم خیلی خوشحال بودم . دیروز یکی از بهترین روزای زندگیم بود .
ولی اینو بدونید که بهترین گل زندگی من علی عزیزم .
سریعتر ازآنچه تجسم کنم آمدی و شیرین تر از آنکه تصور نمایم در قلبم نشستی. روزهایی نغمه محبت زمزمه کردیم و شب ها در آغوش رویاهای شیرین به یاد یکدیگرخفتیم.دل در گرو عشق هم نهادیم و مهر دلدادگی را با رنگ سرخ محبت بر پیشانی نهادیم.
علی عزیزم دوستت دارم .
در حال دور شدن هستم ... و هر روز که می گذرد دور و دورتر می شوم ... از اصل خویش یا از تو نمی دانم ... گاهی به سراغم می آید ... همان بغض کهنه را می گویم ... همان خسته ی همیشگی ... همان که سالهاست با من است ... یک بغض کهنه که گاهی نمی دانم از کجاست ... در حال دور شدنم ... در حال دنیایی شدنم ... در حال مادی شدن ... دوباره باز می گردم به روزهای سکوت ...می ترسم از تلخی تجربه ... می ترسم از دنیایی شدن ... از دور شدن از تو ... دلم برای تو تنگ است ... برای حرف زدن با تو ... برای ناز دادن هایت ... اما ! دوری رخصت حضور را می گیرد ... دنیایی شده ام ... زود می ترسم ... زود می خندم ... زود می گریم و زود زود می میرم ... زود تر از زود ... و این تلخ است ... امید و ایمان ... ایمان به تو ... از وجودم ذره ذره دور می شود ... پروردگارا !!! نوری ... معجزه ای ... لبخندی ... نگاهی ... رخصتی ... پروردگارا ... بازم گردان ... دستانم را بگیر ... بازم گردان ... پروردگارا ... دلم برایت تنگ است ... برای تو ... برای مادر ... برای همه و همه دلم تنگ است ... دلم بیشتر از همه برای لیلا تنگ است ...
دور مانده ام از همه ... ننگ معیشت دنیایی روال نازیبای همیگشی را از من می گیرد ... هفته ای یک بار آن هم چند دقیقه ... ملاقات با مزار مادرم ... تلخ است ... دلم همیشه برایش تنگ است ... بار مسئولیتی که زندگی بر روی شانه هایم گذاشته ٬ لذت با او بودن را از من می گیرد و این ... تلخ است ... زهر است ... روزی ... دل می بندی ... و روزی ... دل می کنی ... و این نیز تلخ است ... روزی آمدم و من هم روزی می روم ... شاید کسی برایم بنویسد جایم خالی است و شاید هم نه !! اما ... جای تو خالی است ... آمدنت و بودنت در کنار ما نعمتی بود ... عشقی بود و عروجی بود تا مرز تو ... و رفتن ناگهانی ات ... حکایتی است از دلتنگی هایی که برای ما می ماند ... و این ماییم که همچنان ... رفتنی و غیابی دیگر را نظاره می کنیم ... رفتنت ... و نبودنت ... برای ما تلخ است و ناباور ... اما ... هر کجا هستی ... و هر کجا بودن را تجربه می کنی ... شاد باشی و عاشق و سلامت ... مادر عزیزم !!!