برای تو که می دانی دوستت دارم !
دوست خوب من (علی عزیزم)! سلام
وقتی سلام کردم،تو هم سلام کردی. حرف زدی،خندیدی،خاطره تعریف کردی و ..... من به تو عادت کردم و گویا تو نیز به من عادت کردی.
هرگاه دلم گرفت برای دلم گوش بودی و هرگاه دلم از این و آن خسته می شد ، کنار دل تو ، همیشه گوشی بود که به حرفهایم توجه کند. گوش شدم ، دل شدم . پای دلم لغزید و بی آنکه بخواهم دل دادم.
دلم را دست تو دادم و درازایش هیچ نخواستم . تو هم گوش شدی، دل شدی ، دل دادی . و بی آنکه بخواهی پای دلت لغزید ودر دام من افتادی.
برایت صادق بودم. هیچگاه در دلم خطور نکرد که سر سوزنی هم که شده ممکن است گوشه ای از حرفهایت ناراست باشد. ما روی لبه تیز عشق و احساس گام می زدیم واین باریکی را وسعت صداقت سینه هایمان بی خطر می کرد.
نه گمان بد بردم و نه گفتار بد زدم. نه حرف ناراستی زدی و نه حرف دروغی شنیدم. حواسم بود که احساسم بر عقلم غلبه نکند.
گاه بی آنکه بخواهی ،با حرفهایت دلم را شکستی. ولی چاره چه بود. من دوستت داشتم و باید تحمل می کردم. می دانم که آنچه تو می خواهی نیستم، ولی آنچه تو خواستی کردم.
من خودم را فراموش کرده بودم و سرا پا تو بودم. تویی که گمان بد در تو راه ندارد و صداقتت را می ستایم و بر دوستی ات به همه عالم فخر می فروشم.
صدای شاد زندگی ام هستی و من در کنار تو به هر که چه تاریکی و مرگ پوزخند می زنم.
نه خواب هستم، نه بیدار. هرچه هستم ، توام . در خواب و بیداری ام تو حضور داری و شبهای دلتنگی ام را با تو سر می کنم. به خودم امید می دهم که در این زمانه سیاه ، لا اقل یکی پیدا شده است که مرا بفهمد. خیالم راحت است که اگر خیلی چیزها را ندارم ولی دوست خوبی مثل تو دارم.
دوستی تو همه سرمایه من است.....................
برای دوست و همسر و عزیز دلم علی
لیلی من عزیزم از خواب برخیز
شکر خندی بزن شوری برانگیز.
گل اقبال من ای غنچه ناز
بهار آمد تو هم با اوبیامیز.
لیلی من بهترینم آغوش واکن
که از هر گوشه گل آغوش واکرد.
زمستان ملال انگیز بگذشت
بهاران خنده بر لب آشنا کرد.
لیلی من عشق من صحرا هیاهوست
چمن زیرپروبال پرستوست.
کبود آسمان همرنگ دریاست
کبود چشم تو زیباتراز اوست.
لیلی من همسر عزیزم چون خنده صبح
امیدی میدمددر خنده تو
به چشم خویشتن می بینم از راه دور
بهاردلکش آینده تو
دربدرِ همیشگی، کولی صد ساله منم
خاک تمام جاده هاس، جامه ی کهنه ی تنم
هزار راه رفته ام، هزار زخم خورده ام
تا تو مرا زنده کنی، هزار بار مرده ام
شب از سرم گذشته بود
در شبِ من شعله زدی
برای تطهیرِ تنم
صاعقه وار آمده ای
قلندرم، قلندرم
گمشده ی دربدرم
فروتر از خاک زمین
از آسمان فراترم
قلندرانه سوختم، لب از گلایه دوختم
برهنگی خریدم و خرقه ی تن فروختم
هوا شدی، نفس شدم
تیشه زدی، ریشه شدم
آب شدی، عطش شدم
سنگ زدی، شیشه شدم
قلندرم، قلندرم...
تهی ز قهر و کین شدم
برهنه چون زمین شدم
مرا تو خواستی این چنین
ببین که این چنین شدم
سپرده ام تن به زمین
خون به رگ زمان شدم
سایه صفت در پی تو
راهی لا مکان شدم
هیچ شدم تا که شوم
سایه ی تو وقت سفر
مرا به خویشتن بخوان
به باغ آیینه ببر
قلندرم، قلندرم...
یکی بود یکی نبود
بازم یکی بود یکی نبود! بازم یکی بود یکی نبود ،اونی که بود تو بودی واونی که نبود من بودم!یکی داشت و یکی نداشت،اونی که داشت تو بودی و اونی که نداشت من بودم! یکی خواست ویکی نخواست،اونی که خواست تو بودی،اونی که بی توبودن رونخواست من بودم!یکی آوردویکی نیاورد،اونی که آوردتوبودی ،اونی که جزتوبه هیچ کس ایمان نیاورد من بودم!یکی بردو یکی نبرد،اونی که برد تو بودی اونی که دل به تو باخت من بودم!یکی گفت و یکی نگفت،اونی که گفت تو بودی اونی که دوست دارم روبه هیچ کس جز تو نگفت من بودم!یکی ماندویکی نماند،اونیکه ماند تو بودی اونی که بدون تو نماند من بودم
علی عزیزم خیلی خیلی خیلی دوست دارم.
سلام دوستان
من تازه اومدم .
از اینکه تولد این وبلاگ با آغاز سال نو بوده این را به فال نیک می گیرم .
هدف از ایجاد این وبلاک این که من و علی عزیزم بتونیم خوشیهامونو با دیگران هم تقسیم .
قبل از هر چیزی می خوام سال نورا به همه مخصوصا به همسر عزیزم علی تبریک بگم .
باید بگم که علی از تولد این وبلاگمون خبر نداره ولی امشب نشونش میدم . علی جان امیدوارم خوشحا ل بشی و از این وبلاگمون خوشت بیاد .من که خیلی خوشحالم.
* شانس بزرگ من اینه که تو دنیایی دارم زندگی میکنم *
که تو ساکنش هستی
همین کافیه
خط خطی شده در ۶ فروردین ۱۳۸۵ . ساعت ۱۳:۳۵