دستهای تو

با دستهای روشن تو هر قفل کهنه را می توان گشود .

دستهای تو

با دستهای روشن تو هر قفل کهنه را می توان گشود .

 

دیروز خیلی روز قشنگی بود . موقع عصر با علی جونم رفتیم بیرون و دوتا کلدون خوشگل خریدیم و آوردیم و با هم دیگه گلهایی که قبلا تو لیوان انداخته بودم تا ریشه بدن رو توشون کاشتیم . این اولین گلدونهایی بود که بعد از عروسیمون با هم کاشتیم . گلای زندگیمون هنوز کوچولون باید هر روز بهشون آب بدیم و مواظبشون باشیم تا بزرگ و تنومند بن . گل شمدونیم هنوز ریشه نداده . هر وقت ریشه داد یه گلدونم واسه گل شمدونیم می خرم و می کارمش.

دیروز به خاطر اینکه با علی جونم دوتایی رفتیم و گلدون خریدیم و بعد دوتایی اونارو کاشتیم و آب دادیم خیلی خوشحال بودم . دیروز یکی از بهترین روزای زندگیم بود .

ولی اینو بدونید که بهترین گل زندگی من علی عزیزم .

سریعتر ازآنچه تجسم کنم آمدی و شیرین تر از آنکه تصور نمایم در قلبم نشستی. روزهایی نغمه محبت زمزمه کردیم و شب ها در آغوش رویاهای شیرین به یاد یکدیگرخفتیم.دل در گرو عشق هم نهادیم و مهر دلدادگی را با رنگ سرخ محبت بر پیشانی نهادیم.

علی عزیزم دوستت دارم .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد