دربدرِ همیشگی، کولی صد ساله منم
خاک تمام جاده هاس، جامه ی کهنه ی تنم
هزار راه رفته ام، هزار زخم خورده ام
تا تو مرا زنده کنی، هزار بار مرده ام
قلندرم، قلندرم
گمشده ی دربدرم
فروتر از خاک زمین
از آسمان فراترم
ادامه...
رازهای یک زوج خوشبخت! * توافق کنید که به احساسات یکدیگر توجه داشته باشید حتی اگر با این احساسات موافق همنباشید. * یکدیگر را بدون قید و شرط دوست بدارید و مسؤولیت حل اختلافاتتان را به عهده بگیرید. * تمام عوامل ایجاد اختلاف را پیش از آن که با همسرتان مطرح کنید در نظر بگیرید. * اختلافات را در لحظه به پایان برسانید و محدودش کنید. کوتاهیهای گذشته را پیش نکشید. * تکیه کلامهای زیر را در گفتارتان حذف کنید: (تو باید که)، (تو نباید که)، (تو هرگز)، (تو همیشه)،(من نمیتوانم که) و... * هنگام جر و بحث، بحثهای حاشیهای را پیش نکشید و بحث را معطوف به مسئله مورد اختلافکنید. * به جای حمله به یکدیگر و توهین، روی مطلب مورد اختلاف خود تمرکز کنید. * از یکدیگر بخواهید که زمانی را صرف فکر کردن برای حل اختلاف مورد نظر کند. * اگرچه همسرتان همیشه بر حق نیست اما او را عامل مثبتی به حساب بیاورید که در زندگی شمانقش مهمی دارد. * سعی نکنید که فکر همسرتان را بخوانید اگر مطمئن نیستید که منظورش از گفتن آن مطلب چه بودهاز او توضیح بخواهید. به خاطر داشته باشید که حل اختلاف مهمترین است، نه آن که کسی برنده و کسیبازنده است. هر دو نفر شما برنده هستید، شما در یک تیم هستید، نه دو تیم مخالف و رقیب. این رازها را به کار ببندید و تمرین کنید تا در اختلافات زناشویی به عدالت رفتار کنید و با یکدیگر بهتوافق برسید . بهتر است عشق را به خانهتان دعوت کنید! خانمی از منزل خارج شد و در جلوی در حیاط با سه پیرمرد مواجه شد. زن گفت: شماها رانمیشناسم ولی باید گرسنه باشید لطفا به داخل بیایید و چیزی بخورید. پیرمردان پرسیدند: آیا شوهرتمنزل است؟ زن گفت: خیر، سرکار است. آنها گفتند: ما نمیتوانیم داخل شویم. بعد از ظهر که شوهر آنزن به خانه بازگشت همسرش تمام ماجرا را برایش تعریف کرد. مرد گفت: حالا برو به آنها بگو که من درخانه هستم و آنها را دعوت کن. سپس زن آنها را به داخل خانه راهنمایی کرد ولی آنها گفتند: ما نمیتوانیمبا هم داخل شویم. زن علت را پرسید و یکی از آنها توضیح داد که: اسم من ثروت است و به یکی دیگرازدوستانش اشاره کرد و گفت او موفقیت و دیگری عشق است. حالا برو و مسئله را با همسرت در میانبگذار و تصمیم بگیرید طالب کدامیک از ما هستید! زن ماجرا را برای شوهرش تعریف کرد. شوهر کهبسیار خوشحال شده بود با هیجان خاص گفت: بیا ثروت را دعوت کنیم و منزلمان را مملو از دارایینماییم. اما زن با او مخالفت کرد و گفت: عزیزم چرا موفقیت را نپذیریم! در این میان دخترشان که تا اینلحظه شاهد گفت و گوی آنها بود گفت: بهتر نیست عشق را دعوت کنیم و منزلمان را سرشار از عشقکنیم؟ سپس شوهر به زن نگاه کرد و گفت: بیا به حرف دخترمان گوش دهیم، برو و عشق را به داخلدعوت کن، سپس زن نزد پیرمردان رفت و پرسید کدامیک از شما عشق هستید؟ لطفا داخل شوید ومهمان ما باشید. در این لحظه عشق برخاست و قدم زنان به طرف خانه راه افتاد. سپس آن دو نفر هم بلندشده و وی را همراهی کردند. زن با تعجب به موفقیت و ثروت گفت: من فقط عشق را دعوت کردم! دراین بین عشق گفت: اگر شما ثروت یا موفقیت را دعوت میکردید دو نفر از ما مجبور بودند تا بیرونمنتظر بمانند اما زمانی که شما عشق را دعوت کردید، هر جا که من بروم آنها نیز همراه من میآیند. هر کجا عشق باشد در آنجا ثروت و موفقیت
سال نو، باشد ای خدای مجید سال بیجنگ و سال بیتهدید کسی از خون دیگری نمکد خونی از بینی کسی نچکد خلق گمراه را هدایت کن به مریضان شفا عنایت کن هر کسی خیری آرزو کرده آرزویش شود برآورده خلق را نعمت از کرامت ده دل شاد و تن سلامت ده مکن از بهر رفع مایحتاج هیچکس را به چون خودی محتاج گر بر این باوری تو هم به یقین با من از صدق دل، بگو آمین
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
سال نو، باشد ای خدای مجید
سال بیجنگ و سال بیتهدید
کسی از خون دیگری نمکد
خونی از بینی کسی نچکد
خلق گمراه را هدایت کن
به مریضان شفا عنایت کن
هر کسی خیری آرزو کرده
آرزویش شود برآورده
خلق را نعمت از کرامت ده
دل شاد و تن سلامت ده
مکن از بهر رفع مایحتاج
هیچکس را به چون خودی محتاج
گر بر این باوری تو هم به یقین
با من از صدق دل، بگو آمین